لیلی با من است دون پایه!
داستان فیلم مربوط به شخصی به نام «صفا سلیم» با بازی حسن معجونی است، که دارای مسئولیتی در خرید و واردات تجهیزات آشپزخانه در دستگاه دیپلماسی است. او که شخصی متظاهر نما و خوشگذران و هوس باز است، در جریان اقدامات مؤثر خود در حوزه های مختلف مورد تقدیر رییس جمهور قرار می گیرد. او که انتظار پاداش مالی یا اعتباری خاصی را از سوی رئیس جمهور دارد در کمال تعجب از سوی رئیس جمهور دعوت به سفر معنوی حج می شود.
صفا که در نهایت نفع خود را در همراهی تیم وزیر امور خارجه می بیند، بار سفر می بندد تا به حج تمتع برود. اما در نهایت با اشخاصی همسفر می شود که قرار است همگی در آشپزخانه بزرگ مربوط به حجاج خدمت کنند. صفا با قرار گرفتن در شرایط سخت کاری و در مواجه با اشخاصی که هم تیپ و هم مسلک او نیستند قصد می کند تا هر طور شده خود را از آن برزخ نجات دهد، اما جریانات و برخوردهای او با شخصی نامعلوم که در حقیقت نفس لوامه او یا فرشته ای هدایتگر است او را در جریانی قرار می دهد که در انتها به خانه خدا مشرف شده و در صف حجاج قرار می گیرد و دچار تطور شخصیت و تغییر حال درونی می شود.
فیلم از جهاتی و از نقطه خاصی در فیلمنامه که ورود صفا با آن شخصیت خاصش به آشپزخانه حاج زین الدین است به اثر به یاد ماندنی فیلمساز به نام «لیلی با من است» شباهت هایی دارد. اما مهمترین نکته در باب این شباهت ساختاری این است که ببینیم بار معنایی و القای مفاهیم والا و انسانی که خاستگاه فیلم است، همانقدر که در لیلی با من است دیده می شود در این فیلم هم خوب از آب درآمده و یا صرفا در حد یک شباهت ساختاری باقی مانده است؟
حجکم مقبول آقای تبریزی!
فیلم با دستمایه قرار دادن عمل پربرکت و پر معنای حج می توانست به تطور شخصیت اصلی فیلم معنا و مفهوم بیشتری ببخشد و همچنین آن را واقعی تر و قابل لمس تر جلوه دهد، چراکه این تجربه نه برای همه مخاطبان اما دست کم برای افراد زیادی که به سفر حج مشرف شده اند قابل لمس بوده است و یا حتی بسیاری افراد که در جریان یک سفر معنوی و زیارتی مانند سفر به مشهد مقدس هم چنین حالات و تغییرات درونی و معنوی را تجربه کرده اند. به خصوص عمل پر فیض حج که هر کدام از اعمال آن دارای بار معنایی و فلسفه منحصر به خودش است. فیلمساز می توانست با تحقیقی موشکافانه و معنایی پیرامون حج، به بار معنایی و دلایل تطور شخصیت حجاج نائل آید. اما بر خلاف تصور فیلم با دست مایه قرار دادن فضای قوی و پر کششی مانند حج، در پرداخت هوشمندانه و منطقی ناکام مانده و در فیلمنامه اش در سطح تغییر لوکیشن از تهران به مکه باقی مانده است.
مطمئنا منظور و هدف فیلمساز تغییر و تطور شخصیت صفا بوده و هست، اما صرفا این تغییر با روابطی تصادفی و بی منطق و بدون فلسفه معنایی و پیش زمینه داستانی صورت می گیرد و صفا تنها در ظاهر به طواف خانه خدا مشرف شده و حاجی می شود. در حقیقت ما هیچ تغییر خاصی نه در احوالات درونی او میبیبنیم و نه تغییری در رفتار و کلام و منش شخصیت او که بیننده را مجاب کند که این شخصیت در مسیر این سفر معنوی دچار تغییر و تحول شده و یا حداقل در مسیر تطور شخصیتی مثبت قرار گرفته است.
فیلم تصویر درستی نه از عمل و فلسفه حج به بینننده می دهد و نه می تواند تأثیر ماهوی و معنایی این سفر را که از اعمال مهم جهان اسلام و لازمه هر مسلمان است به بیننده القا کند. هر چند فیلمساز تمام سعی خود را کرده که با آوردن شخصیت های فرعی در مجاورت صفا، این تآثیر معنایی را از عالم معنا به عالم تصویر و کنش بیاورد، اما در حقیقت در این مرحله هم توفیقی به دست نیاورده است. نه از سوی مانوک ارمنی با بازی رضا مقصودی و نه از حالات صوفی مآبانه اباذر با بازی صابر ابر که تا انتها نیز معلوم نمی شود مقصود از هدف والا و رسالت سفر او چیست. تنها می توان حدس زد که قصد او برافراشتن پرچمی با نام مولا علی در مکه و مدینه است که آن هم در مقابله با عشقی کلیشه ای و به قول معروف عشق در یک نگاه ناکام و ابتر باقی می ماند.
اما شخصیت های زن داستان که گویی بار معنایی خاصی را به دوش می کشند، به شدت کلیشه ای و فانتزی باقی مانده اند و نمی توان از آن ها به بار مفهومی خاصی در جهت مطلب و حرف اصلی فیلمنامه رسید. چه شخصیت زن های رنگانگ و فانتزی صفا که همگی با منظور خاصی به یک بازیگر( آشا محرابی) واگذار شده اند؛ چه معشوقه لیلی مانند مانوک ارمنی و چه دختر ترک، که در یک نگاه عاشق اباذر صوفی می شود و صفا در تلاش است تا بر حسب غریزه ذاتیش، او را برای خودش به اصطلاح تور کند.
هدف از شخصیت های همسران متعدد صفا که همگی با بازی آشا محرابی بازی شده اند، در واقع سطح سلیقه و سطح پایین و پیش پا افتاده عشق صفا است که تنها نیاز هوا وهوس را در ذهن متبادر می سازد. عشقی که تنوعش نه در عمق و کیفیت معنایی بلکه در سطح ظاهری و تغییر رنگ و لباس و آرایش و ناز و غمزه است و در حقیقت همگی آن ها در سطح نازلی از عشق دنیوی قرار میگیرند. اما این تمثیل در مواجهه با شخصیت های دیگر زن فیلم تغییر می کند و رفته رفته از سطح به عمق می رود. همانند عشق لیلی و مجنون وار مانوک و همسرش و عشق اسطوره ای و افسانه ای اباذر و دختر تُرک.
در هر یک از این عشق ها نیز صفا دخیل شده و به گونه ای تآثیر گذار است. چه در رابطه با عشق مانیک، که از نامه رسانی آن ها آغاز شده و تا پاسبانی برای وصال آن دو به یکدیگر ادامه می یابد، صحنه ای که بار معنایی آن در کنار طنز موقعیتش به خوبی در آمده است؛ و چه آشنا کردن اباذر با دختر ترک و ایفای نقش به عنوان مترجم میان آن دو عاشق و معشوق. این ها همگی المان ها و نشانه هایی است که فیلمساز خواسته با استفاده از آن ها پیش زمینه تطور شخصیت صفا را به بیننده القا کند و حرکت عمقی او را در جریان سفر حج در ذهن بیننده متبادر سازد. اما هیچ کدام از آن ها به درستی که باید در فیلم عمل نمی کند چراکه مشخص است فیلمساز نتوانسته درک درست و نمایشی از عمل حج را در جهت تغییر احوالات یک شخص هوس ران به یک حاجی واقعی نشان دهد و در حقیقت دستش با این همه مواد داستانی و فضای خوب دراماتیک خالی مانده است.
شوخی برای نقد یا فروش؟
اینکه شخصیت صفا در لباس یک دیپلمات و آن هم به عنوان یک متخصص تکنولوژی تغذیه که شخصی هوس ران و خوش گذارن است به نمایش درآمده پر واضح است که نیت و منظوری کنایی را با خود یدک می کشد. اما اینکه نقدهای باز سیاسی و اجتماعی فیلمساز تا چه میزان درست و منطقی و تآثیر گذار از آب درآمده جای بحث دارد.
اول اینکه همسایگی شخصیت دیپلمات با آن ظاهر فریبی اغراق شده اش در کنار تم داستانی فیلم که سفر حج است به طور کلیشه ای، ظاهر فریبی عده ای دولت مرد و دیپلمات را نشانه رفته که بار انتقادی درستی را پیش نمی گیرد و تنها در سطح به سخره گرفتن و ایجاد تضادهایی برای خندان مخاطب تشنه و منتظر حرکت می کند. درحالی که شخصیت پرویز پرستویی در لیلی با من است، نه دیپلمات است و نه حاجی بازاری و نه عوام فریب، و البته زیبایی شخصیت و همه فهم بودن و واقعی بودن آن نیز از همین جا نشأت می گیرد.
اما شخصیت صفا، در مواجهه با شخصیت های فانتزی و کلیشه ای مانند حاج منوچ، حاج زین الدین، وزیر خارجه گیج و منگ و قاسم بسیجی افراطی همه و همه نشان از آن دارد که فیلمساز نتوانسته بار مفهومی خود را در جهت کمال گرایی انسان و رسالت حکمت عملی همچون حج، به تصویر بکشد و معنای درستی از آن نشان دهد و به همین دلیل با دستانی خالی به سمت کلیشه پردازی رفته و با محور قرار دادن اقشار مختلف سیاسی اجتماعی و البته حساسیت زایی در جامعه مانند وزیر، دیپلمات، بسیجی و ... حرف خود را در سطح هم که شده به بیننده بفهماند. غافل از آنکه بداند بیننده و مخاطب فیلمش همانقدر فرهیخته و باشعورند که می توانند یکدستی فیلم و حرف شسته رفته لیلی با من است را بفهمند، تاثیر پذیرند و تغییر کنند.
در نتیجه باید گفت که مخاطب ایرانی نه با جنجال و حاشیه و توقیف و بگیر ببند گول می خورد و اغفال می شود و نه با خندیدن و هیجان زده شدن در مواجهه با دیدن یک دیپلمات شکم پرست و هوس ران در تیپی مضحک با بازی حسن معجونی. مخاطب امروز و دیروز سینمای جمهوری اسلامی ایران مخاطبی آگاه و فرهیخته است؛ شاید در برخورد اول با جداول فروش تصویر درستی از مخاطبانمان در ذهن فیلمساز ایجاد نشود اما گذر زمان ثابت کرده است که چه فیلم هایی در ذهن مخاطب مانا و اثر گذار شده اند و چه فیلم هایی حتی با حاشیه و توقیف های 7 ساله،از ذهن و یاد مخاطب رخت بر بسته اند.
* صابر اله دادیان